ز كوی یار میآید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی حافظ باد نوروز كه بوی گل و سنبل دارد لطف این باد ندارد كه تو میپیمائی سعدی علم دولت نوروز به صحرا برخاست زحمت لشكر سرما ز سرما برخاست سعدی
كمال خجندی دم عیسی است پنداری نسیم بادنوروزی كه خاك مرده باز آید در او روحی و ریحانی سعدی جهان از باد نوروزی جوان شد زمین در سایه سنبل نهان شد اوحدی مراغه ای ماه من چهره برافروز كه آمد شب عید عید بر چهرة چون ماه تو میباید دید شهریار وقت آن است كه باهم ره صحراگیریم كزدم باد سحر بوی بهار آمد و عید شهریار نوروز ماه فاخته و عندلیب را در بوستان نوا گر و بر بط زن آورد دكتر صورتگر آمد بهار و گل شد و نوروز هم گذشت گردسرت نگشتم وامروزهم گذشت عصری تبریزی بر آمد باد صبح و بوی نوروز به كام دوستان و بخت پیروز مبارك بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز سعدی خرّمی صحن باغ با تو خرامیدن است فرّخی صبح عید با تو صفا كردن است فروغی بسطامی مباركتر شب و خرمترین روز به استقبالم آمد بخت پیروز دهل زن گر د و نوبت زن بشارت كه دوشم قدر بود امروز نوروز سعدی ایّام بقا چو باد نوروز گذشت روز و شب مابه محنت وسوز گذشت تا چشم نهادیم بهم ، صبح دمید تا دیده گشودیم زهم ، روز گذشت معین الدّین شیرازی نوروز تازه میكند آئین باستان ایران نوخوش است بدین خلعت نوی شهریار خجسته باد به ایران باستان نوروز كه یادگار ز جمشید كامكار آمد شهریار نوروز مینوازد روح از نسیم اسحار خورشیدمیدرخشدبرچشمه های كهسار شهریار دوشیزگان نوروز صف در چمن كشیده در بر قبای گلبرگ، بر سر كلاه گلنار شهریار اسْعَد َ الله لَكَ العید به شكرانه بیا كه مرادیدن رخسارتوعیدی است سعید شهریار عید كسی ز داغ عزیزان عزا مباد ای ساكنان كوی طرب عیدتان سعید شهریار فصل سرمارفت وعیدی آمدوخرم بهاری وهچهنوروزی،چهخوشعهدی،چهنیكوروزگاری ابوالقاسم حالت خوش و نكو ز پی هم رسید عید و بهار بسی نكوتر و خوشتر زپارواز پیرار ازرقی خوش آمدبادنوروزی به صبح ازباغ پیروزی به بوی دوستان ماندنه بوی بوستان دارد سعدی سال مهت مبارك و روز وشبت به خیر بختت بلند و گردش گیتی به كام باد سعدی بس كه بدمیگذرد زندگی اهل جهان مردم از عمر چو سالی گذرد عید كنند صائب تبریزی روز عید آمد و هنگام بهار است امروز بوسه ده ای گل نورسته كه عیداست وبهار رهی معیّری خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید جای عیدی تو به من بوسه ده ای لاله عذار رهی معیّری شب عید ای كمان ابرو از آنچشمو ازآن مژگان بیا تا تیر همچشمی به ماه و اختر اندازیم شهریار روز نوروز است سروگل عذار من كجا است؟ در چمن یاران همه جمعند یارمن كجااست؟ هلالی جغتائی سخن در پرده میگویم چوگل از غنچه بیرون آی كه بیش از پنج روزی نیست حكم میرنوروزی حافظ شكوه عیدسلطانی است،ساقی جام جم برگیر كه سلطان فلك را تاج خورشید از سراندازیم شهریار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منبع :سایت لطایف و ظرایف ادبی استاد شربیانی میلاد صارمی نایینی |
درباره این سایت